دلا بسوز که سوز تو کارها بکند/نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش/که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند/هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک/چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار/که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
ز بخت خفته ملولم بود که بیداری/به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند
بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد/مگر دلالت این دولتش صبا بکند
#حافظ
غزل شماره ۱۸۷
7 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/04/31 - 21:30 در
شعر و داستان